قسمت چهارم داستان" آپارتمان شما چه کاره است؟" نوشته مهندس علی زارعی که در هفته نامه کسب و کار منتشر می شود
مقالات و مصاحبه های مهندس علی زارعی (مدیرعامل) - مقالات مهندس زارعی در روزنامه کسب و کار |
خوانندگان محترم می توانند هر هفته داستان "آپارتمان شما چکاره است؟" را در هفته نامه کسب و کار مطالعه نمایند همچنین آموزشهای کارآفرینی مهندس علی زارعی را در برنامه های تفکر خلاق بخش پاتوق خلاق از رادیو گفتگو و برنامه راهکار رادیو ایران و آموزشهای نخبه پروری را در برنامه مرزهای دانش رادیو گفتگو و برنامه موج دانش رادیو فارس بشنوید.همچنین میان برنامه کارآفرینی در خانواده روزهای شنبه تا سه شنبه از رادیو فارس برنامه سایبان مهر پخش می گردد
جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید
قسمت چهارم - این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی
اولین روز کاری تمام شد و پروین بسیار خوشحال بود به این علت که احساس می کرد در اجرای برنامه اش موفق عمل کرده و همچنین افکار جدیدی در سرش می چرخیدند.یک جعبه شیرینی خرید و سوار اتوبوس شد، دفترچه یادداشتش را بیرون آورد و به مرور یادداشتهایش پرداخت و ناگهان تصمیم جدیدی گرفت " من خودم باید شغلی برای خودم داشته باشم ، من باید عده ای را برای کار استخدام کنم " ولی چطوری؟ " باید از فردا علاوه بر اینکه شغل افراد را می پرسم سوالاتی درباره نحوه موفقیتشان هم بپرسم" و ... در این افکار غرق بود که خودش را پشت در خانه دید و با استقبال بچه ها مواجه شد.خانواده شب خوبی را داشت و پروین از این موضوع خیلی خوشحال بود.روز دوم کار با آغاز صبح شروع شد و یک آپارتمان جدید در انتظارش بود.پروین به مکان مورد نظر رسید و کارش را آغاز کرد.طبقه اول ساختمان یک آتلیه عکاسی مجهز بود که همه پرسنل درگیر انجام کار بودند و پروین نتوانست سوال زیادی بپرسد ولی چیزی که نظر پروین را جلب کرد حضور شخصی میانسال بود که مرتبا از ایشان عکس گرفته می شد، از خودش پرسید " چرا اینقدر عکس می گیره؟ یعنی داماد؟پس عروس کجاست؟" ناگهان عکاس گفت: حالا بگذارید چند عکس هم برای روی جلد مجله بگیریم . پروین خیلی کنجکاو شد و احساس کرد این شخص باید آدم مهمی باشه که برای روی جلد مجله ازش عکس می گیرند.خیلی دلش می خواست باهاش صحبت بکنه ولی کارش در این ساختمان تمام شده بود و باید برای نظافت ساختمان بعدی می رفت.در حالیکه شغل آتلیه عکاسی را در دفترچه اش نوشت به ساختمان دوم رفت و موفق شد پس از کمی تلاش دقایقی را با مدیر شرکت صحبت بکنه ، مدیر گفت کارشون طراحی سایتهای اینترنتی و شروع به توضیح دادن نمود ولی اصطلاحاتی به کار می برد که برای پروین خیلی نامفهوم بودند چون هیچگونه اطلاعاتی راجع کامپیوتر و اینترنت نداشت ولی سعی کرد به حرفای مدیر گوش کنه و مطالبی را درباره این شغل یادداشت بکنه.مدیر گفت : ما در ابتدا یک هاست با ظرفیت بالا اجاره می کنیم و سپس سایتهای مشتریان را روی این هاست آپلود می کنیم . سایتها معمولا سورسهای یکسانی دارند ولی می تونیم با PHP اونها را تغییر بدیم .از کارم راضی هستم ، اخیرا شرکتهای زیادی در این زمینه به فعالیت پرداختند ولی ما نگران نیستیم چون سعی می کنیم بهتر از اونها باشیم و چون کارمون تخصصی و تا حدودی هم طراحی هنری داریم و هر روز هم تعداد کسانی که نیاز به طراحی سایت دارند رو به افزایشه معمولا هر ماه مشتریان ما زیادتر می شوند بعلاوه اینکه مشتریان قبلی هم نیازمند تغییرات در سایت و یا تمدید قرارداد در سالهای بعدی دارند و این هم برای ما سودآوری داره
پروین پرسید:
_ شما چطوری به موفقیت رسیدید؟
_ هر کس اصولی در زندگی خودش داره و من معتقدم که ده عادت وجود دارند که مانع به وقوع پیوستن ده اتفاق مهم برای آدمها می شوند و من سعی کردم این عادتها را در خودم راه ندهم
1- غرور
مانع يادگيري
2-تعصب مانع نوآوري
3- كم رويي مانع پیشرفت
4-ترس مانع ايستادن
5-تخيل
مانع واقع بيني، البته این مورد جای بحث داره چون بعضی مواقع تخیل سازنده خلاقیت و
لازم هم هست
6-بدبيني مانع شادي
7-خود شيفتگي مانع معاشرت
8-شكايت مانع تلاش
9-خود بزرگ بيني مانع محبوبيت
10-عادت كردن مانع تغيير
اگر واقعا دنبال موفقیتی باید اصولش را هم یاد بگیری
_ ممنون سعی می کنم دنبال یادگیری باشم ولی چطوری باید این اصول را یاد بگیرم؟
_ خوب ، همین که دنبالش هستی خودش خیلی مهمه ، مطالعه می تونه خیلی به تو کمک بکنه مخصوصا کتابهای اساتید بزرگ در این زمینه خیلی موثرند و همیشه یادت باشه " هدفهای بزرگی داشته باش ولی از اقدامهای کوچک شروع کن"
_ یعنی چکار کنم؟ درست متوجه نشدم؟
_ اهداف
بزرگی داشته باش تا بتوانی از موقعیتهای خودت به خوبی استفاده کنی یکروز یک نفر
داستانی را برای من تعریف کرد که خیلی برام جالب بود دو مرد در كنار درياچه اي
مشغول ماهيگيري بودند. يكي از آن ها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري
ماهيگيري نمي دانست.هربار كه مرد باتجربه يك ماهي بزرگ مي گرفت آن را در ظرف يخي كه
در كنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند. اما ديگري به محض گرفتن يك
ماهي بزرگ آن را به دريا پرتاب مي كرد.ماهيگير باتجربه از اينكه مي ديد آن مرد
چگونه ماهي ها را از دست مي دهدبسيار متعجب بود. لذا پس از مدتي از او پرسيد چرا
ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي كني؟!
مرد جواب داد: آخر تابه من كوچك است!!!
گاهي ما نيز همانند همان مرد بي تجربه شانس هاي بزرگ،شغل هاي بزرگ، روياهاي بزرگ و
فرصت هاي بزرگي را كه خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي كنيم! چرا؟
چارلي چاپلين اين اعجوبه هنر نمايش مي گويد:آموخته ام كه فرصت ها هيچ گاه از بين
نمي روند بلكه شخص ديگري فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد كرد.
_من هدفهای بزرگی دارم ، دوست دارم خودم موفق بشوم ، بچه هام موفق بشوند
_ کسی را می شناسی که دوست نداشته باشد موفق بشود؟
پروین کمی فکر کرد و گفت:
_ راستش نه ، همه دوست دارند موفق بشوند
_آیا همه موفق می شوند؟
_ راستش ، این هم نه
_ درسته، چون فقط تعداد کمی موفق می شوند و این به این علته که آدمها بین هدف و آرزو اشتباه می کنند
_ هدف و آرزو؟ یعنی چی؟
_ببین همه رویای موفقیت دارند ولی فقط کسانی به موفقیت می رسند که هدفشون دستیابی موفقیت باشه و برای رسیدن به موفقیت برنامه ریزی کنند ، نه اینکه فقط در آرزوی موفقیت باشند . هدف یک شرایط خاصی داره . اولا: مکتوب باشه دوما:دست یافتنی باشه سوما:کاملا مشخصه با جزئیات کامل و در آخر هم یک نقشه راه و برنامه درست داره
_ جالبه ، دوست دارم همه اینها را یاد بگیرم
_ پس تلاشت را بکن یاد بگیری چون علاوه بر یادگیری برای اجرایی شدنش به تلاش زیادی نیاز داری
_ ممنون که کمکم کردید
_خواهش می کنم
پروین احساس می کرد چیزهای زیادی یاد گرفته و در این دو روز کار خیلی به موفقیت نزدیک شده ، نزدیک ظهر نظافت ساختمان دوم هم تمام شد و پروین به آپارتمان سوم رسید
ادامه دارد....
مهندس علی زارعی
جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید
جهت بزرگنمایی تصویر روی آن کلیک کنید
این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی
آخرين بروز رساني (دوشنبه ، 11 دی 1391 ، 23:58)