گفتگو با بهروز فروتن و بهجت مجیدی نامی زنی که به بهروز ایده و امید داد
بهروز: زن کارگردان زندگی است و مرد بازیگرآن
تیتر آن بخشی که مربوط به تاثیر همسرش روی کارش بود این بود: «همسرم گفت: خجالت بکش، از صفر شروع میکنیم». و بعد ماجرا را این طور توضیح داده بود:« وقتی آن اتفاق افتاد و من دچار آن ناموفقیت شدم، ترسیدم و نگران شدم. بالاخره من زن و فرزند داشتم و نگرانی هم داشت. خانمم زیاد نمیدانست که ماجرا چیست اما من کلیت را به او گفتم و معلوم بود که خودم را باخته ام. اینجاست که نقش زن، نقش حیات وممات است.
من این را به اعتبار اتفاقی که افتاده میگویم. گریه ام گرفته بود. همسرم گفت خجالت بکش. مگر مرد هم گریه میکند؟! مگر تونگفتی که من وقتی در ذوب آهن کار میکردم، پای پیاده میرفتم و یا در دبیرستان از امیریه تا سمنگان نارمک را چهارخط سوار میشدم و در سرما و گرما این کار و آن کار را میکردم؟! ...... . باید بمانی. ترسی ندارد. تو مسئول من هستی...» گفتم: چکار کنم؟ گفت: میتوانیم در خانه موادغذایی درست کنیم. گفتم:«آخه؟!» گفت: « آخه ندارد امکانات داریم و میتوانیم...»
....... خانمم در خانه با همان اجاق گاز وپاتیل و چیزهایی که داشتیم شروع کرد به کار کردن. از سالاد الویه و شله زرد و کشک بادمجان و اینها شروع کردیم و بعد رسیدیم به زیرزمین خانه و بعد مستأجر خانۀ خودمان شدیم و بعد ژیان ماهاری و بعد هم فروختن به بقالیها و فروشگاهها و نخریدن آنها و بعد مبارزۀ من و اینقدر رفتیم آمدیم و خریدیم و برگرداندیم تا رسیدیم به اینجا.» اینها بخشی از مصاحبه ما با بهروز فروتن در پیش شماره ویژه بهمن ماه خلاقیت بود و حالا هر دو روبرویم نشسته بودند.
هر دو صمیمی، بی ریا و راحت. نه مقدمه ای می خواست. یک راست رفتیم سر اصل موضوع که تاثیر ایده و امید همسر بزرگوار یک مرد بزرگوار بود. اسم هر دو با «به» شروع می شود: بهجت و بهروز با هم می شوند «به به» و آنها واقعا شایسته همه نوع تعریف و توصیفند.
پول برای دور ریختن نیست، برای زندگی کردن است
*خانم فروتن گفتگو را با شما شروع میکنیم. در پیش شمارهی مجله خلاقیت، گفتگوی مفصلی با آقای فروتن داشتیم و ایشان از روزی صحبت کرد که برای دومین بار ورشکست شده و غمگین بودند و شما با صحبتهایتان به ایشان امید دادید. عین عبارتی که آقای فروتن گفت: این بود که شما به ایشان گفتید«خجالت بکش، دوباره شروع میکنیم» و باقی ماجرای زندگی شما. چطور شد که شما به این نتیجه رسیدید که اینطوری به ایشان امید بدهید؟
خانم فروتن: آقای قروتن قبلا وقتی کم میآوردند، نا امید میشدند اما حالا نه. آن موقع من جوانتر بودم و ایشان هم جوانتر بود و من گفتم: نه، کم آوردن نباید باعث این شود که یک انسان از همه چیز دست بکشد. بلند شو، دوباره شروع میکنیم. شروع دوبارهی ما هم الحمدالله اینطور شد که همه چیز به خوبی پیش رفت و کارها درست انجام شد و ما موفق شدیم.
*کاری که شما کردید عجیب بود چون نود و پنج درصد خانمها اگر در این شرایط قرار بگیرند، معمولا به شوهرشان به اصطلاح سرکوفت میزنند.
خانم فروتن: چه میگویند؟
*میگویند چرا این کار را میکردی؟ من که گفته بودم وارد این کار نشو؟ شوهرهای مردم را ببین چکار میکنند؟ (خنده)
خانم فروتن: من هیچ وقت از این مسائل نداشتم و ندارم. هیچ وقت نگفتم چرا کم آوردی؟ چرا این طور شد؟ چون میدیدم دارد زحمت میکشد و حالا بر اثر اشتباه یا بد شانسی آن اتفاق پیش آمده بود. قبل از آن زندگی ما خیلی خوب میگشت و حالا آن شرایط به وجود آمده بود. من میدانستم کسی که میتواند زحمت بکشد، در مقابل کم آوردن هم میتواند ایستادگی بکند و دوباره کارش را شروع کند. من الان خودم این تولیدی را شروع کردم و اطرافیانم بارها گفته بودند نمیشود، موفق نمیشوی اما من با توکل به خدا شروع کردم و خدا را شکر موفق شدم. الان هم یک روزهایی هست که اینجا میگویند، بچهها کار ندارند، چکار کنیم؟ من میگویم خدا بزرگ است، درست میشود و واقعا هم درست میشود. امید داشتن خیلی خوب است.
*اما به هر حال شما در آن زمان زندگی مرفه و خوبی داشتید و طبیعتا عادت کرده بودید به پول و امکانات زیاد و خانواده که اینطوری شد، مهمانیهایش، رفت و آمد و خریدهایش، همه شکل دیگری پیدا میکنند و شما به یکباره همهی اینها را از دست داده بودید و میخواستید در خانه اولویه درست کنید و همسرتان ببرد بفروشد. چطور توانستید شرایط تازه را تحمل کنید؟
خانم فروتن: ما وقتی پول زیاد داشتیم هم به صورت متعادل خرج میکردیم. هیچ وقت این طور نبودیم که فکر کنیم چون پول زیاد داریم باید ریخت و پاش آن چنانی داشته باشیم و خیلی از کارهایی را که نباید انجام دهیم، انجام بدهیم. چه من، چه آقای فروتن و چه بچههای ما هیچ وقت اهل ولخرجی نبوده و نیستیم بنابراین وقتی آن شرایط پیش آمد، میشد مثل گذشته زندگی کرد.
*به هر حال این مسئله برای خیلی از خانمهای ایرانی قابل قبول نیست و یا اقلا سخت است. کسی که داشت خانمانه زندگی میکرد و حالا خودش به همسرش پیشنهاد دهد که من در خانه تولید میکنم و شما آن را پخش کن
خانم فروتن : من الان هم دارم این کار را میکنم، چون کار کردن را دوست دارم. من ناچار به کار کردن نیستم اما چون دوست دارم فعال و تاثیرگذار باشم این کارگاه تولیدی را راه اندازی کردم. با اینکه سن بالایی دارم و بعضی وقتها از کار کردن خسته میشدم با این حال خرید خانه و آشپزی و حتی بعضی وقتها تمیز کردن خانه هم با من است. حالا اگر یک کارگر هفتهای یکی دو بار آمد به ما کمک کرد هم فبها.
*چرا این روش را انتخاب کردید؟ آیا اینطور فعال بودن بر اثر عادت است یا اینکه لذت میبرید؟ شاید هم خرج کردن پول برایتان سخت باشد.
خانم فروتن: نه. اتفاقا من خیلی راحت از پول میگذرم و خرج میکنم منتها در جایی که درست است. یک وقتهایی این پول که در دست من است، میتواند نیاز یک نفر را تامین کند و او بیشتر به آن احتیاج دارد. من هیچ وقت خرجهای بیهوده نمیکنم و به صرف اینکه پول را دارم، آن را دور نمیریزم. با پول خیلی کارهای عام المنفعه دیگر میتوان کرد. پول برای دور ریختن نیست، برای زندگی کردن است.
تجربهها آسان به دست نمیآیند، هزینه دارند
*آقای فروتن در خیلی از مصاحبههایشان گفتهاند که همسرم باعث شد من موفق شوم و ایشان بودند که به من این کار را پیشنهاد دادند. بعدا که همه چیز خوب شد و کارها و مدیریت عامل و همه چیز در اختیار آقای فروتن قرار گرفت، آیا شما نخواستید از این موضوع استفاده کنید؟
خانم فروتن: ما هیچ وقت این مسایل را با هم نداشتیم. همیشه در مورد این مسایل خیلی دوستانه صحبت کردیم و اگر مشکلاتی وجود داشت و یا کاری انجام میشد، بهروز میآمد میگفت و با هم مشورت میکردیم. من هیج وقت نگفتم چون من ایده دادم ما موفق شدیم و بر عکس آن هم نبود و آقای فروتن هم از این چیزها نگفت. یک وقتهایی هم ممکن است ایشان یا من چیزی بگوییم که طرف مقابل قبول نکند. این خصوصیت آدمیاست. در آن صورت هم نمیگوییم چون قبول نکردی اینطور شد. موضوع مهم این است که ما دوستانه و صادقانه نظرات هم را میشنویم و به هم و نظرات هم احترام میگذاریم.
*به هر حال آقای فروتن در بیزینسی که داشتند شکست خورده بودند، آیا این باعث نمیشد در مدیریتشان دخالت کنید؟
آقای فروتن: شکست نه، تجربه.
خانم فروتن: من هم مثل آقای فروتن شکست را قبول ندارم. ایشان هر کاری که میخواهند انجام بدهند خیلی فکر میکنند، نمیشود اتفاقی که افتاد را شکست نامید. من همیشه به بچههایم هم میگویم که ممکن است آنچه برایتان به وجود میآید مورد تاییدتان نباشد اما به هر حال تجربهای است که میتواند در آینده مورد استفاده شما قرار بگیرد. تجربهها آسان به دست نمیآیند و هزینه دارند.
اگر معنی دوستی را بدانید، اختلافتان با صلح به انتها میرسد
*آقای فروتن. شما فقط یک بار وارد بحث شدید و گفتید:«شکست نه، تجربه»
آقای فروتن: من دارم گوش میکنم و فقط روی یک کلمه ی منفی که گفتید آلارم دادم.
*کلمهی «شکست»، آلارم شماست؟
آقای فروتن: هر کلمه که منفی باشد، یا کلمه ی نامقدس:«خسته نباشید» یا «بد است» و یا عبارتهای دیگر. به کار بردن این کلمات بد است.
*پس حرفم را اصلاح میکنم و به جای آنچه که مردم به آن ورشکست شدن میگویند میگویم: تجربه . ما دربارهی تاثیر همکاری خانمها و آقایان در زندگی صحبت میکنیم و به خصوص تاثیر خانمها درموفقیت آقایان را بررسی میکنیم. در این همکاری یک زمان زن مثل کاری که خانم فروتن کرد خودش هم وارد کار میشود اما یک وقتهایی فقط یک کلمه یا همراهی و روحیه دادن تاثیر خودش را دارد. درست است؟
آقای فروتن: دنیا را کلمات متحول میکنند. «روزت را بساز تا روزگارت ساخته شود». این جمله مجموع چند کلمه است که یک جمله شده و هدف بزرگی را ساخته است. یک زمان یک کلمه و یک جمله زندگی آدم را متحول میکند.
*آن جمله که در ارتباط با مصاحبه ماست این است که گویا همسرتان گفت:«خجالت بکش. دوباره شروع میکنیم».
آقای فروتن: در ارتباط با همسر من کلمهای که باعث تحول در زندگی من شده سی و هشت سال پیش بود که اشتباه کردم و گفتم بله (خنده)
خانم فروتن:(خنده) راست میگوید.
آقای فروتن: این جمله اول متحول و بعد زمینگیرم کرد(خنده). البته اینها همه شوخی است. بگذارید من فرمایش شما را از منظر دیگری بررسی کنم. هر انسانی در این کره خاکی با روش خاص خودش زندگی میکند. آنچه نقطه اشتراک بین همه انسانهاست، خود زندگی است، منتها هر کدام با روش خودشان با آن برخورد میکنند. من بسیار تا بسیار با بهجت اختلاف سلیقه داشتم اما اختلاف نداشتم. خیلی وقتها بود که با هم اختلاف نظر داشتیم، صحبت کردیم و ایشان با دلایلی که آورد مرا قانع کرد. نه اینکه حرف من بدون دلیل بود، دلیل ایشان قانع کنندهتر بود. او نخواسته حرفش را ثابت کند بلکه خواست حرفش را تشریح کند. در زندگی زناشویی و زندگی اجتماعی، هر وقت خواستی ثابت کنی، وقتی ثابت کردی، شکست میخوری.
*شما خودتان هم این طور بودید یا اینکه میخواستید فقط ایشان اینگونه باشد؟
آقای فروتن: ما هر دو همین گونه بودیم. البته من الان دارم موضوعیت کلی را میبینم و بعد میگویم خودم چطور بودم. چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی زناشویی، ثابت کردن، تحقیر کردن و قربانی کردن است. شاید همسر شما نتواند از مفاهیم خوب استدلالی استفاده کند وآن وقت مجبور میشود متهم، محکوم یا پذیرنده باشد. آیا شما به عنوان یک همسر و همراه، وجدانا قبول دارید که همسرتان در چنین شرایطی قرار گیرد؟ اما وقتی معیار اخلاق و وجدان باشد، کلاس دیگری در ارتباط به وجود میآید. اختلاف سلیقه را باید پذیرفت. سلیقهی افراد قابل احترام است. اختلاف سلیقه هم قابل احترام است واین چیزی است که اهمیت دارد. مهم این نیست که شما با چه سلیقهای در بحث وارد میشوید، مهم این است که با یک سلیقهی مناسب از بحث خارج شوید. هر دو باید استفاده کنید نه اینکه تحمل و تحکم کنید.
*فکر میکنم اگر بخواهیم یک جمله بگوییم باید بگویم که خوب است زن و مرد با هم دوست باشند. دوست بودن خیلی از مسائل را حل میکند. درست است یا نه؟
آقای فروتن: باید کلمهی دوستی را بشکافیم.یک آدم، صبح که از خواب بیدار میشود در خانهاش یک سمت دارد: یا پدر است، یا مادر است، یا همسر است یا برادر یا خواهر. وقتی که بیرون میآید یا راننده است، یا کارمند یا رئیس یا کاسب کار، یا خریدار است یا فروشنده و با آدمهای متفاوت رابطههای اجتماعی متفاوت را برقرار میکند. در همهی اینها یک نکته مشترک وجود دارد: اگر معنی دوستی را بفهمند، اختلافش با صلح به انتها میرسد. وقتی که شما وارد معادلات اجتماعی میشوید، چانهزنی میکنید اما به توافق میرسید. در خانه هم اختلاف سلیقه وجود دارد اما شما توافق میکنید. نباید شرایط طوری پیش برود که یکی نظرش را به دیگری تحمیل کند.
*شاید در ارتباط با شما هم این دوست بودن خیلی کارساز بود چون در شرایط عادی اگر یک مرد در چنین شرایطی قرار بگیرد و همسرش بگوید این کار را انجام بدهیم، فکر میکند برای تحقیر او این را خواسته است.
آقای فروتن: همینطور است اما وقتی بنای زندگی دو نفر باور همدیگر و دوست داشتن و دوستی شد، دیگر تحقیر معنایی ندارد. اگر کسی بخواهد در زندگی اجتماعیاش کسی دیگری را تحقیر کند، حتما خودش در درون تحقیر شده است و میخواهد خودش را از آن تحقیر بیرون بیاورد و ارضای احساسی شود.
رمز موفقیت ما یکدلی، هم فکری و به همدیگر احترام گذاشتن بود
*خانم فروتن. وقتی آن پیشنهاد را به آقای فروتن دادید، چقدر طول کشید که قبول کند؟
خانم فروتن: شاید دو ساعت.
آقای فروتن: دو ساعت هم نشد.
خانم فروتن: باهم نشسته بودیم و داشتیم صحبت میکردیم و بنا را گذاشتیم که این کار را انجام بدهیم.
*اول به سس فکر کردید یا سالاد اولویه ؟
خانم فروتن: قرار شد اول سس درست کنیم و بعد سالاد اولویه. یعنی محصول خروجی ما سالاد اولویه بود.
*چطور به فکر سالاد اولویه و سس افتادید؟ آیا در خانه درست میکردید و استاد این کار بودند؟
خانم فروتن: در دورهای که ما در دبیرستان درس میخواندیم، یک روز به آموزش آشپزی دخترها اختصاص داشت و همینطور خیاطی و همهی این چیزها. من در دبیرستان یاد گرفته بودم که چطور سس مایونز درست میکنند. به آقای فروتن گفتم من یک چیزهایی بلدم. بیایید سس درست کنیم و با کمک آن سالاد اولویه درست کنیم، بفروشیم و این کار را کردیم.
*یعنی قبل از آن در خانه این کار را نمیکردید؟
خانم فروتن: نه. سالاد اولویه درست میکردیم و سس را هم از بیرون میخریدیم. اما وقتی قرار شد خودمان تولید کنیم، با آن شکل که یاد گرفته بودم درست کردم و خوشمزه از آب در آمد.
*در خانه مدیریت این کار به عهده شما بود تا آقای فروتن؟
خانم فروتن: تا وقتی که در آشپزخانه منزل کار میکردیم، بله ولی بعد که این کار در زیرزمین خانه انجام میشد، من سرکشی میکردم و خواهرم هم بود و دیگران هم آمده بودند.
*اینکه محیط کار خانوادگی بود چقدر در پیشبرد آن موثر بود؟
خانم فروتن: خیلی. یک کار خانوادگی بود که همه با هم کار میکردند و دل میسوزاندند و این خیلی در شکل کار اثر داشت.
*وقتی یک کار به این صورت سازماندهی میشود، همدل بودن خیلی تاثیر مثبت دارد و اگر در بین این آدمها، ناخالصی وجود داشته باشد، مثل یک ویروس گسترش پیدا میکند.
آقای فروتن: وقتی شما همدیگر را باور داشته باشید مشکل حل است. من باور دارم که اینها در خدمت یک تفکر خوب هستند و آنها هم همینطور. هرکسی توانایی دارد و وقتی که تواناییهای ما با یک دید مثبت در کنار هم قرار بگیرد، به جای آنکه یک با یک در کنار هم دو بشود، میشود یازده. همه ما ضمن آنکه همدیگر را نفی نمیکردیم، به هم کمک میکردیم تا جمع ما تاثیرگذارتر شود. اگر بخواهیم رمز موفقیتمان را بگویم، یکدلی، هم فکری و باور کردن و به همدیگر احترام گذاشتن بود. من، خانمم یا بچهها، همه با این تفکر کار کردهایم و هنوز هم همین فکر را داریم. تا باور نداشته باشیم، نمیتوانیم قدم برداریم. من از روی کتاب با شما حرف نمیزنم، حاصل اندیشههایم را برای شما میگویم.
در صحنهی تئاتر، سختترین رل را به بهترین بازیگر میدهند
*اینکه آدم از خانوادهای اصیل باشد، چقدر در این پذیرفتنها تاثیرگذار است. برای طبقات فرهنگی پایینتر جامعه، بودن یا نبودن پول خیلی حیاتی و تاثیرگذار است، اما برای آدمهای اصیلتر این موضوع باعث بروز بحران نمیشود.
آقای فروتن: همسرم مرا کسی میشناخت که فرزند امیر لشگر بوده، دبیر بوده، پیمانکار ساختمانی بوده و در ذوب آهن کار میکرده و میخواسته کارخانه قند بسازد. خود ایشان هم همینطور. پدر ایشان صاحب منصب شرکت نفت بود و داشتن را خوب تجربه کرده بودند و در ضمن با فرهنگ نداشتن هم سازگار بودند.
ما نوسانات زندگی را زیاد دیدهایم، نه در هنگام بالا رفتن فخر فروختهایم و نه هنگام پایین آمدن ذلت کشیدهایم و این به دلیل یک نکتهی مهم است. انسانی که فقط برای پول کار میکند شکست دارد، اضطراب و نگرانی دارد واصولا از زندگیش لذت نمیبرد اما اگر بخواهید کار بکنید، کار فقط پول در آوردن نیست. کارکردن تعالی تفکر انسان است، ارزش افزوده درون است، ارتقاء سطح جامعه است. چیزی را به چیز دیگر تبدیل کردن است و البته در کنار همهی اینها، منافع اقتصادی هم هست.
انسان نیاز به تایید دارد و یکی از وسیلههای مهم تایید شدن،کار کردن است. اگر الماس الماس شد به این خاطر است که فشار زیادی را تحمل کرده است و گرنه کربن و ذغال سنگ میشد. در صحنهی تئاتر سختترین رل را به بهترین بازیگر میدهند. آیا اگر من که دارم در صحنه زندگی سختی زیادی میکشم، نمیتواند به این دلیل باشد که خداوند چون مرا بیشتر دوست دارد، بهترین رل را به من داده است؟ بعضی وقتها نتیجه کارکردن پول در آوردن نیست، آن وقت میتوانی فکر کنی که تجربه به دست آوردهای.
من الان در شصت و هفت سالگی هستم و شصت سال است که کار کردهام و هنوز هم کارکردن برای من نو و عشق افرین است. چون کار تکرار میشود، اما مکرر نمیشود. همسرم در سن بالاتر از پنجاه سالگی این واحد تولیدی را برای پوشاک دایر کرده است. به نظر شما نیاز مالی داشت؟ نه. اما نیاز به کار داشت. چون میخواسته ارتقاء اجتماعی، ارزش افزوده درون، خود باوری و مفید بودنش را به دیگران ثابت کند.
کسب در آمد نداشته اما کسب افتخار داشته. این افتخار در درون اوست. پس ما تاثیر کار را باید در درونمان ببینیم . اگر اینطورنگاه کنیم هیچ جامعهای نمیتواند بیکار باشد. در کارکردن معنای جوهر انسانی را دیدن است. وقتی من کار می کنم جوهرم را به نمایش می گذارم. وقتی یک نویسنده یک مقاله مینویسد و یک پیکرتراش و یا نقاش اثری را خلق میکنند جوهرش را به نمایش میگذارد. من هم حاصل خلاقیت، نوآوری و کار آفرینیام،کارهایی است که دارم انجام میدهم.
یادمان باشد،کارآفرین و خلاق کسی است که به صورت مستمر در تفکر نو، هنر نو یا خلاقیت نو باشد. اگر نباشد دیگر کارآفرین نیست. کار آفرینی یک بازی ابدی نیست، یک روش است. درست مثل رانندگی که اگر پشت فرمان نشستی رانندهای، پایین بیایی دیگر راننده نیستی. کارآفرینی و نوشتن و نوآوری و هنر کارکردن یک روش است که انسان باید برای تعالی زندگیش به آن بپردازد. من و خانواده نه فقط همسرم، خواهر همسرم، بچههایم، اطرافیانم و همه کسانی که با ما، ارتباط نزدیک فامیلی و دوستی دارند، معنی بیکاری و خستگی را نمیفهمیم چون از کار لذت می بریم. یک عاشق، اگر عاشق واقعی باشد، مگر از دیدن معشوق خسته می شود؟ من هم کار را میبینم، خسته نمی شوم، چون معشوق من است.
*خانم فروتن. ناراحت نمیشوید که آقای فروتن جلوی چشم شما بگوید یک معشوق دیگر دارد؟
خانم فروتن: (خنده) نه. همیشه میگوید.
همیشه در کنار بهروز بودم
*صحبتهایی که آقای فروتن الان میفرمایند بیشتر به سالهای اخیرشان بر میگردد و نتیجه تجربیاتی است که طی سالها کسب کردهاند. آقا قبلا هم با همین اعتماد به نفس صحبت میکردند؟
خانم فروتن: همیشه همینطور بودند و تغییری نکردهاند.
*وقتی کارتان را شروع کردید، سال اول وضعیتتان مشخص بود. شما تولید و ایشان توزیع میکردند. بعدتر که همه چیز روی روال افتاد، شما چکار میکردید؟
خانم فروتن: بعد از چندماه که بهروز از خانه بیرون آمد من دیگر حضور مستقیم نداشتم اما بودم. به هر حال من سه بچه کوچک داشتم که هر سه دوران ابتدایی را میگذراندند و من باید از آنها مراقبت میکردم با این حال من همیشه در کنار بهروز بودم و ایشان همیشه حرفهایشان را به من میزدند و صحبتهایمان را راجع به کار داشتیم و هیچ وقت این ارتباط ما قطع نشد.
آقای فروتن: با هم کار کردن تنها همراهی کار نیست. معاشرت کردن، مماشات کردن، درد دل را گوش کردن و از بیرون به کار نگاه کردن هم همراهی است. من در کارهایم بسیار متعصب بودم اما ایشان از بیرون نگاه میکرد و میگفت من به عنوان یک بانو میگویم این نوع کارهایت غلط است و من میدیدم کالایی که تولید میکنم مال خانمهاست و ایشان هم به عنوان یک بانو و یک خریدار به این کالا نگاه میکند.
*بعد از اینکه همهی امور رو به راه بود و شرکت بهروز به بهترین شکلی کار میکرد و اداره میشد، آیا مدل زندگی شما خیلی فرق کرده بود؟
خانم فروتن: من از همان اول همین بودم که الان هستم. هیچ چیزمان فرق نکرد.
آقای فروتن: اگر فرق میکرد که الان نمیآمد این کارگاه را دایر کند. میدانید چرا فرق نکرده؟ برای اینکه همه آرزویش این بود که یک آقای خوب را به عنوان همسر گیر بیاورد و وقتی گیر آورد، دیگر تمام شد. (خنده)
خانم فروتن: (خنده)
آقای فروتن: وقتی گیر آورد دیگر فرق نکرد و حالا من هستم که باید بدوم. او یک همسر دونده میخواست که من مثل یک آهو میدوم(خنده).
اگر در خانه میماندم، احساس پیری می کردم
*خانم فروتن. این کار که الان شروع کردهاید و انجام میدهید چیست؟
خانم فروتن: تولیدی کالای خواب و لباس کارگری و لباس بیمارستانهاست.
*شما فقط مدیریت میکنید یا طراحی هم میکنید؟
خانم فروتن: من از خرید و تدارکات تا جور کردن پارچهها با هم و مدل دادن و همه چیز، خودم هم کار میکنم. ما اینجا همه خانم هستیم. کار اینجا را اول با بستگانم شروع کردم و الان نزدیک به شصت نفر خانم با من کار میکنند.
*شما که نیازی به کار کردن نداشتید و میتوانستید درهمین مجموعهها هم فعال باشید. چرا کار جدیدی را شروع کردید؟
خانم فروتن: صنایع غذایی که کارش روی روال بود و آقای فروتن آن را اداره می کرد. من میخواستم کاری را خودم شروع کنم و لذت آن را خودم ببرم . بعد از اینکه بچهها بزرگ شدند و به سراغ خانه و زندگیشان رفتند، اگر در خانه میماندم، احساس پیری می کردم. بنابراین آمدم اینجا کاررا از یک اتاق کوچک جلوی در شروع کردم و کارم را گسترش دادم تا الان که میبینید.
*از آقای فروتن هم کمک میگیرید؟
خانم فروتن: بله. خیلی از ایشان کمک فکری میگیرم. ایدههایشان را قبول دارم.
*فقط ایده میدهند یا اینکه با توجه به آنکه درگوشهای از مجموعه بهروز هستید، اعمال مدیریت هم می کنند؟
آقای فروتن: و ا... ایشان گوشه نیستند. اولی که آمده بودند اینجا یک گوشه بیست متری دراختیار گرفته بودند و الان چهار هزار متر را اشغال کردهاند(خنده). یک روز از گوشه کرنر شروع کرد و الان زد به دروازه و همه زمین را اشغال کرد.
خانم فروتن: (خنده) ایشان راهنمایی میکنند و من خیلی از نظرات ایشان استفاده میکنم.
*اسم برندتان چیست؟
خانم فروتن: درآسا
بهروز را واگذار کردم تا چند واحد دیگر را بلند کنم
*اجازه بدهید بپردازیم به آخرین بخش از مصاحبه. اخیرا شایعه شده بود که آقای فروتن ورشکست شدهاند و بهروز را فروختهاند. البته ببخشید باز این کلمه را به کار بردم.
خانم فروتن: نه. خدا را شکر ورشکست نشدهاند. میخواستند کار جدیدی را شروع کنند و اتفاقا نه تنها کارشان کم نشده که زیاد هم شده.
*البته اکثر، صنایع الان در شرایط خوبی نیستند.
آقای فروتن: چون در شرایط خوبی نیستند باید کار کرد، در شرایط عادی که کاری ندارد. اگر شما در بحران زنده بودید و کار کردید درست است. من بهروز را در حدی دیدم که راه افتاده است و می تواند قابل اداره توسط دیگران باشد، اما واحدهایی وجود دارند که در شرایط کنونی توان راه افتادن ندارند اما نیاز به راه افتادن دارند. من شصت و هفت سال دارم و هفتهای دو سه روز به مشهد میروم تا بدترین واحد ممکن در استان خراسان را احیا کنم. من این واحد را در اختیار گرفتم که به همکاران عزیز و مدیران خوب در استان خراسان عرض کنم میتوانید از هرکجا، ولو آنکه در بدترین شرایط باشد، به بهترین وجه استفاده کنید. در تهران هم دو واحد دیگر را فراهم کردهام که اجازه بدهید اسمشان را نگویم تا سورپرایز باشد برای دفعه بعدتان.
این واحد هم مربوط به صنایع غذایی است. این واحدها شرایطی داشتند که میشد آنها را بلند کرد و به جایی رساند. من قبلا معلم بودم و میدانم وظیفه معلم این است که شاگرد تربیت کند و به دانشگاه بفرستد اما وقتی به دانشگاه رفت دیگر رفته است. من هم در صنایع غذایی این دو سه واحد، یک سازمان پخش ، یک مرکز بازرگانی و صنایع غذایی بهروز را واگذار کردم و انشاالله نفرات جدید شایستگی ادارهاش را داشته باشند که دارند. به جای این واحدها، چهار پنج واحد دیگر را در اختیار گرفتم تادر بدترین شرایط، بهترین عملکرد را از آنها بگیرم.
*پس صنایع غذایی بهروز را واگذار کردید؟
آقای فروتن: بله.
*پس چرا هنوز در اینجا حضور دارید؟
آقای فروتن: بالاخره یک کار که سی و هفت سال سابقه دارد، انتقال آن به زمان احتیاج دارد. من واگذار نکردم که بروم، واگذار کردهام که به بهترین وجه اداره شود و در اینجا هنوز از مدیریت من استفاده می شود.
*جالب است که هنوز تعصب بهروز را دارید.
آقای فروتن: ببخشید، این اسم نام کوچک من است. امیدوارم منابع مالی و اقتصادی آن طوری شود که آقایان خیلی خیلی استفاده ببرند اما نام بهروز که مال من است.
*چقدر به موفقیت واحدهای دیگری که ایجاده کردهاید، ایمان دارید؟
آقای فروتن: یک روز با کمک همسر و اقوامم بدون اطلاع فنی و علمی، ندانستن بازاریابی تخصصی، نداشتن ماشین آلات و نشناختن بازار بهروز را بهروزکردیم. امروز که من بیشترین اطلاعات و تجربه را در زمینه علمی، فنی، ماشینآلات، بازاریابی، سازمان فروش و ... دارم، آیا نمیتوانم چند کارخانه را اداره کنم؟ هیچ چیزی بلد نبودم، با یک ژیان ماهاری و با پشتکارم این کار را ادامه دادم و امروز که فضای کار از نظر تخصصی، از نظر ارتباط جمعی فراهم است، نمیتوانم؟
* منابع مالی هم فراهم است؟
آقای فروتن:چندان فراهم نیست اما یادتان باشد، تولید را فقط منابع مالی تامین نمیکنند. من امکاناتی را که اوایل کار بهروز نداشتم، الان دارم، بنابر واحدهایی که توان راه رفتن ندارند را ارتقاء میدهم و به راه میاندازم. میخواهم یک بار دیگر بگویم که برای شدن همیشه وقت هست.
*شما به عنوان یکی از الگوهای کارآفرینی و تلاش مطرح هستید و همه، توقع چنین انرژی و توانی را از شما دارند.
آقای فروتن: به شما گفتم که یک جراح وقتی در اتاق جراحی است، جراح است و یک راننده وقتی پشت فرمان است.
*پس شما هنوز راننده هستید. فقط ماشینتان عوض کردهاید؟
آقای فروتن: بله. آن ماشین را به سلامت به مقصد رساندهام و میخواهم یک ماشین دیگر را به سلامت به مقصد برسانم. امروز اندیشههاست که به کار میآید، آن روز چیزهای دیگری بود.
بازنشستگی؟! من هنوز پیشاهنگ هستم
*آیا به بازنشستگی فکر نکردهاید؟
آقای فروتن: پس شما هنوز متوجه حرفهایم نشدهاید. اگر متوجه حرفهایم شده باشید، این سوال را نمیپرسید.
*متوجه شدهام. میخوام دوباره از زبان شما بشنوم؟
آقای فروتن: برای من کار هنر است، عشق است، خلاقیت است، تفریح است. وقتی که من صبح به سر کارم میآیم و چهرهی زیبای همکارانم را میبینم، و یا چهرهی افسردهشان را میبینم و به زیبایی تبدیل میکنم، یعنی کارم را کردهام. من سالها پیشاهنک بودم و هنوز هم هستم. هر روز که یک کار خوب بکنم، آن روز روز خوب من است. اگر من، که جامعه یک وظیفه اخلاقی را به عهدهام گذاشته، کار نکنم، خیانت کردهام.
کارگردان به بازیگر نیاز دارد
*نظر شما دربارهی این جمله قدیمی که میگوید پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق ایستاده، چیست؟
آقای فروتن: نگاه یک طرفه خوب نیست. یک روز خانمها در منزل بودند و تفکراتشان بیرون میآمد و به همین دلیل این جمله را میگفتند اما امروز بانوان هم در صحنه اجتماع هستند و بنابراین با هم تبادل تفکر می کنند. برای ما مرد یا زن فرق نمی کند، باید حامی تفکر هم باشیم. یک روز در منزل و یک روز در اجتماع. خانمهابیشتر از ما زحمت میکشند کارشان چند سویه است: هم در بیرون کار می کنند، هم در خانه، هم وظیفهی مادری دارند و هم باید سختیهای کارما را تحمل کنند بنابراین تقدسشان بالاتر از مردهاست.
*آقای فروتن: شما جملات زیبایی را در شرکتتان می نویسید تا مورد استفاده همه قرار بگیرد. یک جمله هم برای این مصاحبه بفرمایید.
آقای فروتن: جمله ای که اوایل مصاحبه گفتم: ( سختترین رل را بهترین هنرپیشه می سپارند)
*یک جمله هم بگویید که با موضوع همسر مربوط باشد
آقای فروتن: همسر یک مرد کارگردان صحنهی زندگی است که همیشه پنهان است اما کارش آشکار است.
*پس زن کارگردان است و مرد بازیگر
آقای فروتن: بله. کارگردان به بازیگر نیاز دارد(خنده)
گفتگو با بهروز فروتن و بهجت مجیدی نامی زنی که به بهروز ایده و امید داد
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی |
گفتگو با بهروز فروتن و
بهجت مجیدی نامی
زنی که به بهروز ایده و امید داد
بهجت مجیدی نامی
زنی که به بهروز ایده و امید داد
بهروز: زن کارگردان زندگی است و مرد بازیگرآن
تیتر آن بخشی که مربوط به تاثیر همسرش روی کارش بود این بود: «همسرم گفت: خجالت بکش، از صفر شروع میکنیم». و بعد ماجرا را این طور توضیح داده بود:« وقتی آن اتفاق افتاد و من دچار آن ناموفقیت شدم، ترسیدم و نگران شدم. بالاخره من زن و فرزند داشتم و نگرانی هم داشت. خانمم زیاد نمیدانست که ماجرا چیست اما من کلیت را به او گفتم و معلوم بود که خودم را باخته ام. اینجاست که نقش زن، نقش حیات وممات است.
من این را به اعتبار اتفاقی که افتاده میگویم. گریه ام گرفته بود. همسرم گفت خجالت بکش. مگر مرد هم گریه میکند؟! مگر تونگفتی که من وقتی در ذوب آهن کار میکردم، پای پیاده میرفتم و یا در دبیرستان از امیریه تا سمنگان نارمک را چهارخط سوار میشدم و در سرما و گرما این کار و آن کار را میکردم؟! ...... . باید بمانی. ترسی ندارد. تو مسئول من هستی...» گفتم: چکار کنم؟ گفت: میتوانیم در خانه موادغذایی درست کنیم. گفتم:«آخه؟!» گفت: « آخه ندارد امکانات داریم و میتوانیم...»
....... خانمم در خانه با همان اجاق گاز وپاتیل و چیزهایی که داشتیم شروع کرد به کار کردن. از سالاد الویه و شله زرد و کشک بادمجان و اینها شروع کردیم و بعد رسیدیم به زیرزمین خانه و بعد مستأجر خانۀ خودمان شدیم و بعد ژیان ماهاری و بعد هم فروختن به بقالیها و فروشگاهها و نخریدن آنها و بعد مبارزۀ من و اینقدر رفتیم آمدیم و خریدیم و برگرداندیم تا رسیدیم به اینجا.» اینها بخشی از مصاحبه ما با بهروز فروتن در پیش شماره ویژه بهمن ماه خلاقیت بود و حالا هر دو روبرویم نشسته بودند.
هر دو صمیمی، بی ریا و راحت. نه مقدمه ای می خواست. یک راست رفتیم سر اصل موضوع که تاثیر ایده و امید همسر بزرگوار یک مرد بزرگوار بود. اسم هر دو با «به» شروع می شود: بهجت و بهروز با هم می شوند «به به» و آنها واقعا شایسته همه نوع تعریف و توصیفند.
پول برای دور ریختن نیست، برای زندگی کردن است
*خانم فروتن گفتگو را با شما شروع میکنیم. در پیش شمارهی مجله خلاقیت، گفتگوی مفصلی با آقای فروتن داشتیم و ایشان از روزی صحبت کرد که برای دومین بار ورشکست شده و غمگین بودند و شما با صحبتهایتان به ایشان امید دادید. عین عبارتی که آقای فروتن گفت: این بود که شما به ایشان گفتید«خجالت بکش، دوباره شروع میکنیم» و باقی ماجرای زندگی شما. چطور شد که شما به این نتیجه رسیدید که اینطوری به ایشان امید بدهید؟
خانم فروتن: آقای قروتن قبلا وقتی کم میآوردند، نا امید میشدند اما حالا نه. آن موقع من جوانتر بودم و ایشان هم جوانتر بود و من گفتم: نه، کم آوردن نباید باعث این شود که یک انسان از همه چیز دست بکشد. بلند شو، دوباره شروع میکنیم. شروع دوبارهی ما هم الحمدالله اینطور شد که همه چیز به خوبی پیش رفت و کارها درست انجام شد و ما موفق شدیم.
*کاری که شما کردید عجیب بود چون نود و پنج درصد خانمها اگر در این شرایط قرار بگیرند، معمولا به شوهرشان به اصطلاح سرکوفت میزنند.
خانم فروتن: چه میگویند؟
*میگویند چرا این کار را میکردی؟ من که گفته بودم وارد این کار نشو؟ شوهرهای مردم را ببین چکار میکنند؟ (خنده)
خانم فروتن: من هیچ وقت از این مسائل نداشتم و ندارم. هیچ وقت نگفتم چرا کم آوردی؟ چرا این طور شد؟ چون میدیدم دارد زحمت میکشد و حالا بر اثر اشتباه یا بد شانسی آن اتفاق پیش آمده بود. قبل از آن زندگی ما خیلی خوب میگشت و حالا آن شرایط به وجود آمده بود. من میدانستم کسی که میتواند زحمت بکشد، در مقابل کم آوردن هم میتواند ایستادگی بکند و دوباره کارش را شروع کند. من الان خودم این تولیدی را شروع کردم و اطرافیانم بارها گفته بودند نمیشود، موفق نمیشوی اما من با توکل به خدا شروع کردم و خدا را شکر موفق شدم. الان هم یک روزهایی هست که اینجا میگویند، بچهها کار ندارند، چکار کنیم؟ من میگویم خدا بزرگ است، درست میشود و واقعا هم درست میشود. امید داشتن خیلی خوب است.
*اما به هر حال شما در آن زمان زندگی مرفه و خوبی داشتید و طبیعتا عادت کرده بودید به پول و امکانات زیاد و خانواده که اینطوری شد، مهمانیهایش، رفت و آمد و خریدهایش، همه شکل دیگری پیدا میکنند و شما به یکباره همهی اینها را از دست داده بودید و میخواستید در خانه اولویه درست کنید و همسرتان ببرد بفروشد. چطور توانستید شرایط تازه را تحمل کنید؟
خانم فروتن: ما وقتی پول زیاد داشتیم هم به صورت متعادل خرج میکردیم. هیچ وقت این طور نبودیم که فکر کنیم چون پول زیاد داریم باید ریخت و پاش آن چنانی داشته باشیم و خیلی از کارهایی را که نباید انجام دهیم، انجام بدهیم. چه من، چه آقای فروتن و چه بچههای ما هیچ وقت اهل ولخرجی نبوده و نیستیم بنابراین وقتی آن شرایط پیش آمد، میشد مثل گذشته زندگی کرد.
*به هر حال این مسئله برای خیلی از خانمهای ایرانی قابل قبول نیست و یا اقلا سخت است. کسی که داشت خانمانه زندگی میکرد و حالا خودش به همسرش پیشنهاد دهد که من در خانه تولید میکنم و شما آن را پخش کن
خانم فروتن : من الان هم دارم این کار را میکنم، چون کار کردن را دوست دارم. من ناچار به کار کردن نیستم اما چون دوست دارم فعال و تاثیرگذار باشم این کارگاه تولیدی را راه اندازی کردم. با اینکه سن بالایی دارم و بعضی وقتها از کار کردن خسته میشدم با این حال خرید خانه و آشپزی و حتی بعضی وقتها تمیز کردن خانه هم با من است. حالا اگر یک کارگر هفتهای یکی دو بار آمد به ما کمک کرد هم فبها.
*چرا این روش را انتخاب کردید؟ آیا اینطور فعال بودن بر اثر عادت است یا اینکه لذت میبرید؟ شاید هم خرج کردن پول برایتان سخت باشد.
خانم فروتن: نه. اتفاقا من خیلی راحت از پول میگذرم و خرج میکنم منتها در جایی که درست است. یک وقتهایی این پول که در دست من است، میتواند نیاز یک نفر را تامین کند و او بیشتر به آن احتیاج دارد. من هیچ وقت خرجهای بیهوده نمیکنم و به صرف اینکه پول را دارم، آن را دور نمیریزم. با پول خیلی کارهای عام المنفعه دیگر میتوان کرد. پول برای دور ریختن نیست، برای زندگی کردن است.
تجربهها آسان به دست نمیآیند، هزینه دارند
*آقای فروتن در خیلی از مصاحبههایشان گفتهاند که همسرم باعث شد من موفق شوم و ایشان بودند که به من این کار را پیشنهاد دادند. بعدا که همه چیز خوب شد و کارها و مدیریت عامل و همه چیز در اختیار آقای فروتن قرار گرفت، آیا شما نخواستید از این موضوع استفاده کنید؟
خانم فروتن: ما هیچ وقت این مسایل را با هم نداشتیم. همیشه در مورد این مسایل خیلی دوستانه صحبت کردیم و اگر مشکلاتی وجود داشت و یا کاری انجام میشد، بهروز میآمد میگفت و با هم مشورت میکردیم. من هیج وقت نگفتم چون من ایده دادم ما موفق شدیم و بر عکس آن هم نبود و آقای فروتن هم از این چیزها نگفت. یک وقتهایی هم ممکن است ایشان یا من چیزی بگوییم که طرف مقابل قبول نکند. این خصوصیت آدمیاست. در آن صورت هم نمیگوییم چون قبول نکردی اینطور شد. موضوع مهم این است که ما دوستانه و صادقانه نظرات هم را میشنویم و به هم و نظرات هم احترام میگذاریم.
*به هر حال آقای فروتن در بیزینسی که داشتند شکست خورده بودند، آیا این باعث نمیشد در مدیریتشان دخالت کنید؟
آقای فروتن: شکست نه، تجربه.
خانم فروتن: من هم مثل آقای فروتن شکست را قبول ندارم. ایشان هر کاری که میخواهند انجام بدهند خیلی فکر میکنند، نمیشود اتفاقی که افتاد را شکست نامید. من همیشه به بچههایم هم میگویم که ممکن است آنچه برایتان به وجود میآید مورد تاییدتان نباشد اما به هر حال تجربهای است که میتواند در آینده مورد استفاده شما قرار بگیرد. تجربهها آسان به دست نمیآیند و هزینه دارند.
اگر معنی دوستی را بدانید، اختلافتان با صلح به انتها میرسد
*آقای فروتن. شما فقط یک بار وارد بحث شدید و گفتید:«شکست نه، تجربه»
آقای فروتن: من دارم گوش میکنم و فقط روی یک کلمه ی منفی که گفتید آلارم دادم.
*کلمهی «شکست»، آلارم شماست؟
آقای فروتن: هر کلمه که منفی باشد، یا کلمه ی نامقدس:«خسته نباشید» یا «بد است» و یا عبارتهای دیگر. به کار بردن این کلمات بد است.
*پس حرفم را اصلاح میکنم و به جای آنچه که مردم به آن ورشکست شدن میگویند میگویم: تجربه . ما دربارهی تاثیر همکاری خانمها و آقایان در زندگی صحبت میکنیم و به خصوص تاثیر خانمها درموفقیت آقایان را بررسی میکنیم. در این همکاری یک زمان زن مثل کاری که خانم فروتن کرد خودش هم وارد کار میشود اما یک وقتهایی فقط یک کلمه یا همراهی و روحیه دادن تاثیر خودش را دارد. درست است؟
آقای فروتن: دنیا را کلمات متحول میکنند. «روزت را بساز تا روزگارت ساخته شود». این جمله مجموع چند کلمه است که یک جمله شده و هدف بزرگی را ساخته است. یک زمان یک کلمه و یک جمله زندگی آدم را متحول میکند.
*آن جمله که در ارتباط با مصاحبه ماست این است که گویا همسرتان گفت:«خجالت بکش. دوباره شروع میکنیم».
آقای فروتن: در ارتباط با همسر من کلمهای که باعث تحول در زندگی من شده سی و هشت سال پیش بود که اشتباه کردم و گفتم بله (خنده)
خانم فروتن:(خنده) راست میگوید.
آقای فروتن: این جمله اول متحول و بعد زمینگیرم کرد(خنده). البته اینها همه شوخی است. بگذارید من فرمایش شما را از منظر دیگری بررسی کنم. هر انسانی در این کره خاکی با روش خاص خودش زندگی میکند. آنچه نقطه اشتراک بین همه انسانهاست، خود زندگی است، منتها هر کدام با روش خودشان با آن برخورد میکنند. من بسیار تا بسیار با بهجت اختلاف سلیقه داشتم اما اختلاف نداشتم. خیلی وقتها بود که با هم اختلاف نظر داشتیم، صحبت کردیم و ایشان با دلایلی که آورد مرا قانع کرد. نه اینکه حرف من بدون دلیل بود، دلیل ایشان قانع کنندهتر بود. او نخواسته حرفش را ثابت کند بلکه خواست حرفش را تشریح کند. در زندگی زناشویی و زندگی اجتماعی، هر وقت خواستی ثابت کنی، وقتی ثابت کردی، شکست میخوری.
*شما خودتان هم این طور بودید یا اینکه میخواستید فقط ایشان اینگونه باشد؟
آقای فروتن: ما هر دو همین گونه بودیم. البته من الان دارم موضوعیت کلی را میبینم و بعد میگویم خودم چطور بودم. چه در زندگی اجتماعی و چه در زندگی زناشویی، ثابت کردن، تحقیر کردن و قربانی کردن است. شاید همسر شما نتواند از مفاهیم خوب استدلالی استفاده کند وآن وقت مجبور میشود متهم، محکوم یا پذیرنده باشد. آیا شما به عنوان یک همسر و همراه، وجدانا قبول دارید که همسرتان در چنین شرایطی قرار گیرد؟ اما وقتی معیار اخلاق و وجدان باشد، کلاس دیگری در ارتباط به وجود میآید. اختلاف سلیقه را باید پذیرفت. سلیقهی افراد قابل احترام است. اختلاف سلیقه هم قابل احترام است واین چیزی است که اهمیت دارد. مهم این نیست که شما با چه سلیقهای در بحث وارد میشوید، مهم این است که با یک سلیقهی مناسب از بحث خارج شوید. هر دو باید استفاده کنید نه اینکه تحمل و تحکم کنید.
*فکر میکنم اگر بخواهیم یک جمله بگوییم باید بگویم که خوب است زن و مرد با هم دوست باشند. دوست بودن خیلی از مسائل را حل میکند. درست است یا نه؟
آقای فروتن: باید کلمهی دوستی را بشکافیم.یک آدم، صبح که از خواب بیدار میشود در خانهاش یک سمت دارد: یا پدر است، یا مادر است، یا همسر است یا برادر یا خواهر. وقتی که بیرون میآید یا راننده است، یا کارمند یا رئیس یا کاسب کار، یا خریدار است یا فروشنده و با آدمهای متفاوت رابطههای اجتماعی متفاوت را برقرار میکند. در همهی اینها یک نکته مشترک وجود دارد: اگر معنی دوستی را بفهمند، اختلافش با صلح به انتها میرسد. وقتی که شما وارد معادلات اجتماعی میشوید، چانهزنی میکنید اما به توافق میرسید. در خانه هم اختلاف سلیقه وجود دارد اما شما توافق میکنید. نباید شرایط طوری پیش برود که یکی نظرش را به دیگری تحمیل کند.
*شاید در ارتباط با شما هم این دوست بودن خیلی کارساز بود چون در شرایط عادی اگر یک مرد در چنین شرایطی قرار بگیرد و همسرش بگوید این کار را انجام بدهیم، فکر میکند برای تحقیر او این را خواسته است.
آقای فروتن: همینطور است اما وقتی بنای زندگی دو نفر باور همدیگر و دوست داشتن و دوستی شد، دیگر تحقیر معنایی ندارد. اگر کسی بخواهد در زندگی اجتماعیاش کسی دیگری را تحقیر کند، حتما خودش در درون تحقیر شده است و میخواهد خودش را از آن تحقیر بیرون بیاورد و ارضای احساسی شود.
رمز موفقیت ما یکدلی، هم فکری و به همدیگر احترام گذاشتن بود
*خانم فروتن. وقتی آن پیشنهاد را به آقای فروتن دادید، چقدر طول کشید که قبول کند؟
خانم فروتن: شاید دو ساعت.
آقای فروتن: دو ساعت هم نشد.
خانم فروتن: باهم نشسته بودیم و داشتیم صحبت میکردیم و بنا را گذاشتیم که این کار را انجام بدهیم.
*اول به سس فکر کردید یا سالاد اولویه ؟
خانم فروتن: قرار شد اول سس درست کنیم و بعد سالاد اولویه. یعنی محصول خروجی ما سالاد اولویه بود.
*چطور به فکر سالاد اولویه و سس افتادید؟ آیا در خانه درست میکردید و استاد این کار بودند؟
خانم فروتن: در دورهای که ما در دبیرستان درس میخواندیم، یک روز به آموزش آشپزی دخترها اختصاص داشت و همینطور خیاطی و همهی این چیزها. من در دبیرستان یاد گرفته بودم که چطور سس مایونز درست میکنند. به آقای فروتن گفتم من یک چیزهایی بلدم. بیایید سس درست کنیم و با کمک آن سالاد اولویه درست کنیم، بفروشیم و این کار را کردیم.
*یعنی قبل از آن در خانه این کار را نمیکردید؟
خانم فروتن: نه. سالاد اولویه درست میکردیم و سس را هم از بیرون میخریدیم. اما وقتی قرار شد خودمان تولید کنیم، با آن شکل که یاد گرفته بودم درست کردم و خوشمزه از آب در آمد.
*در خانه مدیریت این کار به عهده شما بود تا آقای فروتن؟
خانم فروتن: تا وقتی که در آشپزخانه منزل کار میکردیم، بله ولی بعد که این کار در زیرزمین خانه انجام میشد، من سرکشی میکردم و خواهرم هم بود و دیگران هم آمده بودند.
*اینکه محیط کار خانوادگی بود چقدر در پیشبرد آن موثر بود؟
خانم فروتن: خیلی. یک کار خانوادگی بود که همه با هم کار میکردند و دل میسوزاندند و این خیلی در شکل کار اثر داشت.
*وقتی یک کار به این صورت سازماندهی میشود، همدل بودن خیلی تاثیر مثبت دارد و اگر در بین این آدمها، ناخالصی وجود داشته باشد، مثل یک ویروس گسترش پیدا میکند.
آقای فروتن: وقتی شما همدیگر را باور داشته باشید مشکل حل است. من باور دارم که اینها در خدمت یک تفکر خوب هستند و آنها هم همینطور. هرکسی توانایی دارد و وقتی که تواناییهای ما با یک دید مثبت در کنار هم قرار بگیرد، به جای آنکه یک با یک در کنار هم دو بشود، میشود یازده. همه ما ضمن آنکه همدیگر را نفی نمیکردیم، به هم کمک میکردیم تا جمع ما تاثیرگذارتر شود. اگر بخواهیم رمز موفقیتمان را بگویم، یکدلی، هم فکری و باور کردن و به همدیگر احترام گذاشتن بود. من، خانمم یا بچهها، همه با این تفکر کار کردهایم و هنوز هم همین فکر را داریم. تا باور نداشته باشیم، نمیتوانیم قدم برداریم. من از روی کتاب با شما حرف نمیزنم، حاصل اندیشههایم را برای شما میگویم.
در صحنهی تئاتر، سختترین رل را به بهترین بازیگر میدهند
*اینکه آدم از خانوادهای اصیل باشد، چقدر در این پذیرفتنها تاثیرگذار است. برای طبقات فرهنگی پایینتر جامعه، بودن یا نبودن پول خیلی حیاتی و تاثیرگذار است، اما برای آدمهای اصیلتر این موضوع باعث بروز بحران نمیشود.
آقای فروتن: همسرم مرا کسی میشناخت که فرزند امیر لشگر بوده، دبیر بوده، پیمانکار ساختمانی بوده و در ذوب آهن کار میکرده و میخواسته کارخانه قند بسازد. خود ایشان هم همینطور. پدر ایشان صاحب منصب شرکت نفت بود و داشتن را خوب تجربه کرده بودند و در ضمن با فرهنگ نداشتن هم سازگار بودند.
ما نوسانات زندگی را زیاد دیدهایم، نه در هنگام بالا رفتن فخر فروختهایم و نه هنگام پایین آمدن ذلت کشیدهایم و این به دلیل یک نکتهی مهم است. انسانی که فقط برای پول کار میکند شکست دارد، اضطراب و نگرانی دارد واصولا از زندگیش لذت نمیبرد اما اگر بخواهید کار بکنید، کار فقط پول در آوردن نیست. کارکردن تعالی تفکر انسان است، ارزش افزوده درون است، ارتقاء سطح جامعه است. چیزی را به چیز دیگر تبدیل کردن است و البته در کنار همهی اینها، منافع اقتصادی هم هست.
انسان نیاز به تایید دارد و یکی از وسیلههای مهم تایید شدن،کار کردن است. اگر الماس الماس شد به این خاطر است که فشار زیادی را تحمل کرده است و گرنه کربن و ذغال سنگ میشد. در صحنهی تئاتر سختترین رل را به بهترین بازیگر میدهند. آیا اگر من که دارم در صحنه زندگی سختی زیادی میکشم، نمیتواند به این دلیل باشد که خداوند چون مرا بیشتر دوست دارد، بهترین رل را به من داده است؟ بعضی وقتها نتیجه کارکردن پول در آوردن نیست، آن وقت میتوانی فکر کنی که تجربه به دست آوردهای.
من الان در شصت و هفت سالگی هستم و شصت سال است که کار کردهام و هنوز هم کارکردن برای من نو و عشق افرین است. چون کار تکرار میشود، اما مکرر نمیشود. همسرم در سن بالاتر از پنجاه سالگی این واحد تولیدی را برای پوشاک دایر کرده است. به نظر شما نیاز مالی داشت؟ نه. اما نیاز به کار داشت. چون میخواسته ارتقاء اجتماعی، ارزش افزوده درون، خود باوری و مفید بودنش را به دیگران ثابت کند.
کسب در آمد نداشته اما کسب افتخار داشته. این افتخار در درون اوست. پس ما تاثیر کار را باید در درونمان ببینیم . اگر اینطورنگاه کنیم هیچ جامعهای نمیتواند بیکار باشد. در کارکردن معنای جوهر انسانی را دیدن است. وقتی من کار می کنم جوهرم را به نمایش می گذارم. وقتی یک نویسنده یک مقاله مینویسد و یک پیکرتراش و یا نقاش اثری را خلق میکنند جوهرش را به نمایش میگذارد. من هم حاصل خلاقیت، نوآوری و کار آفرینیام،کارهایی است که دارم انجام میدهم.
یادمان باشد،کارآفرین و خلاق کسی است که به صورت مستمر در تفکر نو، هنر نو یا خلاقیت نو باشد. اگر نباشد دیگر کارآفرین نیست. کار آفرینی یک بازی ابدی نیست، یک روش است. درست مثل رانندگی که اگر پشت فرمان نشستی رانندهای، پایین بیایی دیگر راننده نیستی. کارآفرینی و نوشتن و نوآوری و هنر کارکردن یک روش است که انسان باید برای تعالی زندگیش به آن بپردازد. من و خانواده نه فقط همسرم، خواهر همسرم، بچههایم، اطرافیانم و همه کسانی که با ما، ارتباط نزدیک فامیلی و دوستی دارند، معنی بیکاری و خستگی را نمیفهمیم چون از کار لذت می بریم. یک عاشق، اگر عاشق واقعی باشد، مگر از دیدن معشوق خسته می شود؟ من هم کار را میبینم، خسته نمی شوم، چون معشوق من است.
*خانم فروتن. ناراحت نمیشوید که آقای فروتن جلوی چشم شما بگوید یک معشوق دیگر دارد؟
خانم فروتن: (خنده) نه. همیشه میگوید.
همیشه در کنار بهروز بودم
*صحبتهایی که آقای فروتن الان میفرمایند بیشتر به سالهای اخیرشان بر میگردد و نتیجه تجربیاتی است که طی سالها کسب کردهاند. آقا قبلا هم با همین اعتماد به نفس صحبت میکردند؟
خانم فروتن: همیشه همینطور بودند و تغییری نکردهاند.
*وقتی کارتان را شروع کردید، سال اول وضعیتتان مشخص بود. شما تولید و ایشان توزیع میکردند. بعدتر که همه چیز روی روال افتاد، شما چکار میکردید؟
خانم فروتن: بعد از چندماه که بهروز از خانه بیرون آمد من دیگر حضور مستقیم نداشتم اما بودم. به هر حال من سه بچه کوچک داشتم که هر سه دوران ابتدایی را میگذراندند و من باید از آنها مراقبت میکردم با این حال من همیشه در کنار بهروز بودم و ایشان همیشه حرفهایشان را به من میزدند و صحبتهایمان را راجع به کار داشتیم و هیچ وقت این ارتباط ما قطع نشد.
آقای فروتن: با هم کار کردن تنها همراهی کار نیست. معاشرت کردن، مماشات کردن، درد دل را گوش کردن و از بیرون به کار نگاه کردن هم همراهی است. من در کارهایم بسیار متعصب بودم اما ایشان از بیرون نگاه میکرد و میگفت من به عنوان یک بانو میگویم این نوع کارهایت غلط است و من میدیدم کالایی که تولید میکنم مال خانمهاست و ایشان هم به عنوان یک بانو و یک خریدار به این کالا نگاه میکند.
*بعد از اینکه همهی امور رو به راه بود و شرکت بهروز به بهترین شکلی کار میکرد و اداره میشد، آیا مدل زندگی شما خیلی فرق کرده بود؟
خانم فروتن: من از همان اول همین بودم که الان هستم. هیچ چیزمان فرق نکرد.
آقای فروتن: اگر فرق میکرد که الان نمیآمد این کارگاه را دایر کند. میدانید چرا فرق نکرده؟ برای اینکه همه آرزویش این بود که یک آقای خوب را به عنوان همسر گیر بیاورد و وقتی گیر آورد، دیگر تمام شد. (خنده)
خانم فروتن: (خنده)
آقای فروتن: وقتی گیر آورد دیگر فرق نکرد و حالا من هستم که باید بدوم. او یک همسر دونده میخواست که من مثل یک آهو میدوم(خنده).
اگر در خانه میماندم، احساس پیری می کردم
*خانم فروتن. این کار که الان شروع کردهاید و انجام میدهید چیست؟
خانم فروتن: تولیدی کالای خواب و لباس کارگری و لباس بیمارستانهاست.
*شما فقط مدیریت میکنید یا طراحی هم میکنید؟
خانم فروتن: من از خرید و تدارکات تا جور کردن پارچهها با هم و مدل دادن و همه چیز، خودم هم کار میکنم. ما اینجا همه خانم هستیم. کار اینجا را اول با بستگانم شروع کردم و الان نزدیک به شصت نفر خانم با من کار میکنند.
*شما که نیازی به کار کردن نداشتید و میتوانستید درهمین مجموعهها هم فعال باشید. چرا کار جدیدی را شروع کردید؟
خانم فروتن: صنایع غذایی که کارش روی روال بود و آقای فروتن آن را اداره می کرد. من میخواستم کاری را خودم شروع کنم و لذت آن را خودم ببرم . بعد از اینکه بچهها بزرگ شدند و به سراغ خانه و زندگیشان رفتند، اگر در خانه میماندم، احساس پیری می کردم. بنابراین آمدم اینجا کاررا از یک اتاق کوچک جلوی در شروع کردم و کارم را گسترش دادم تا الان که میبینید.
*از آقای فروتن هم کمک میگیرید؟
خانم فروتن: بله. خیلی از ایشان کمک فکری میگیرم. ایدههایشان را قبول دارم.
*فقط ایده میدهند یا اینکه با توجه به آنکه درگوشهای از مجموعه بهروز هستید، اعمال مدیریت هم می کنند؟
آقای فروتن: و ا... ایشان گوشه نیستند. اولی که آمده بودند اینجا یک گوشه بیست متری دراختیار گرفته بودند و الان چهار هزار متر را اشغال کردهاند(خنده). یک روز از گوشه کرنر شروع کرد و الان زد به دروازه و همه زمین را اشغال کرد.
خانم فروتن: (خنده) ایشان راهنمایی میکنند و من خیلی از نظرات ایشان استفاده میکنم.
*اسم برندتان چیست؟
خانم فروتن: درآسا
بهروز را واگذار کردم تا چند واحد دیگر را بلند کنم
*اجازه بدهید بپردازیم به آخرین بخش از مصاحبه. اخیرا شایعه شده بود که آقای فروتن ورشکست شدهاند و بهروز را فروختهاند. البته ببخشید باز این کلمه را به کار بردم.
خانم فروتن: نه. خدا را شکر ورشکست نشدهاند. میخواستند کار جدیدی را شروع کنند و اتفاقا نه تنها کارشان کم نشده که زیاد هم شده.
*البته اکثر، صنایع الان در شرایط خوبی نیستند.
آقای فروتن: چون در شرایط خوبی نیستند باید کار کرد، در شرایط عادی که کاری ندارد. اگر شما در بحران زنده بودید و کار کردید درست است. من بهروز را در حدی دیدم که راه افتاده است و می تواند قابل اداره توسط دیگران باشد، اما واحدهایی وجود دارند که در شرایط کنونی توان راه افتادن ندارند اما نیاز به راه افتادن دارند. من شصت و هفت سال دارم و هفتهای دو سه روز به مشهد میروم تا بدترین واحد ممکن در استان خراسان را احیا کنم. من این واحد را در اختیار گرفتم که به همکاران عزیز و مدیران خوب در استان خراسان عرض کنم میتوانید از هرکجا، ولو آنکه در بدترین شرایط باشد، به بهترین وجه استفاده کنید. در تهران هم دو واحد دیگر را فراهم کردهام که اجازه بدهید اسمشان را نگویم تا سورپرایز باشد برای دفعه بعدتان.
این واحد هم مربوط به صنایع غذایی است. این واحدها شرایطی داشتند که میشد آنها را بلند کرد و به جایی رساند. من قبلا معلم بودم و میدانم وظیفه معلم این است که شاگرد تربیت کند و به دانشگاه بفرستد اما وقتی به دانشگاه رفت دیگر رفته است. من هم در صنایع غذایی این دو سه واحد، یک سازمان پخش ، یک مرکز بازرگانی و صنایع غذایی بهروز را واگذار کردم و انشاالله نفرات جدید شایستگی ادارهاش را داشته باشند که دارند. به جای این واحدها، چهار پنج واحد دیگر را در اختیار گرفتم تادر بدترین شرایط، بهترین عملکرد را از آنها بگیرم.
*پس صنایع غذایی بهروز را واگذار کردید؟
آقای فروتن: بله.
*پس چرا هنوز در اینجا حضور دارید؟
آقای فروتن: بالاخره یک کار که سی و هفت سال سابقه دارد، انتقال آن به زمان احتیاج دارد. من واگذار نکردم که بروم، واگذار کردهام که به بهترین وجه اداره شود و در اینجا هنوز از مدیریت من استفاده می شود.
*جالب است که هنوز تعصب بهروز را دارید.
آقای فروتن: ببخشید، این اسم نام کوچک من است. امیدوارم منابع مالی و اقتصادی آن طوری شود که آقایان خیلی خیلی استفاده ببرند اما نام بهروز که مال من است.
*چقدر به موفقیت واحدهای دیگری که ایجاده کردهاید، ایمان دارید؟
آقای فروتن: یک روز با کمک همسر و اقوامم بدون اطلاع فنی و علمی، ندانستن بازاریابی تخصصی، نداشتن ماشین آلات و نشناختن بازار بهروز را بهروزکردیم. امروز که من بیشترین اطلاعات و تجربه را در زمینه علمی، فنی، ماشینآلات، بازاریابی، سازمان فروش و ... دارم، آیا نمیتوانم چند کارخانه را اداره کنم؟ هیچ چیزی بلد نبودم، با یک ژیان ماهاری و با پشتکارم این کار را ادامه دادم و امروز که فضای کار از نظر تخصصی، از نظر ارتباط جمعی فراهم است، نمیتوانم؟
* منابع مالی هم فراهم است؟
آقای فروتن:چندان فراهم نیست اما یادتان باشد، تولید را فقط منابع مالی تامین نمیکنند. من امکاناتی را که اوایل کار بهروز نداشتم، الان دارم، بنابر واحدهایی که توان راه رفتن ندارند را ارتقاء میدهم و به راه میاندازم. میخواهم یک بار دیگر بگویم که برای شدن همیشه وقت هست.
*شما به عنوان یکی از الگوهای کارآفرینی و تلاش مطرح هستید و همه، توقع چنین انرژی و توانی را از شما دارند.
آقای فروتن: به شما گفتم که یک جراح وقتی در اتاق جراحی است، جراح است و یک راننده وقتی پشت فرمان است.
*پس شما هنوز راننده هستید. فقط ماشینتان عوض کردهاید؟
آقای فروتن: بله. آن ماشین را به سلامت به مقصد رساندهام و میخواهم یک ماشین دیگر را به سلامت به مقصد برسانم. امروز اندیشههاست که به کار میآید، آن روز چیزهای دیگری بود.
بازنشستگی؟! من هنوز پیشاهنگ هستم
*آیا به بازنشستگی فکر نکردهاید؟
آقای فروتن: پس شما هنوز متوجه حرفهایم نشدهاید. اگر متوجه حرفهایم شده باشید، این سوال را نمیپرسید.
*متوجه شدهام. میخوام دوباره از زبان شما بشنوم؟
آقای فروتن: برای من کار هنر است، عشق است، خلاقیت است، تفریح است. وقتی که من صبح به سر کارم میآیم و چهرهی زیبای همکارانم را میبینم، و یا چهرهی افسردهشان را میبینم و به زیبایی تبدیل میکنم، یعنی کارم را کردهام. من سالها پیشاهنک بودم و هنوز هم هستم. هر روز که یک کار خوب بکنم، آن روز روز خوب من است. اگر من، که جامعه یک وظیفه اخلاقی را به عهدهام گذاشته، کار نکنم، خیانت کردهام.
کارگردان به بازیگر نیاز دارد
*نظر شما دربارهی این جمله قدیمی که میگوید پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق ایستاده، چیست؟
آقای فروتن: نگاه یک طرفه خوب نیست. یک روز خانمها در منزل بودند و تفکراتشان بیرون میآمد و به همین دلیل این جمله را میگفتند اما امروز بانوان هم در صحنه اجتماع هستند و بنابراین با هم تبادل تفکر می کنند. برای ما مرد یا زن فرق نمی کند، باید حامی تفکر هم باشیم. یک روز در منزل و یک روز در اجتماع. خانمهابیشتر از ما زحمت میکشند کارشان چند سویه است: هم در بیرون کار می کنند، هم در خانه، هم وظیفهی مادری دارند و هم باید سختیهای کارما را تحمل کنند بنابراین تقدسشان بالاتر از مردهاست.
*آقای فروتن: شما جملات زیبایی را در شرکتتان می نویسید تا مورد استفاده همه قرار بگیرد. یک جمله هم برای این مصاحبه بفرمایید.
آقای فروتن: جمله ای که اوایل مصاحبه گفتم: ( سختترین رل را بهترین هنرپیشه می سپارند)
*یک جمله هم بگویید که با موضوع همسر مربوط باشد
آقای فروتن: همسر یک مرد کارگردان صحنهی زندگی است که همیشه پنهان است اما کارش آشکار است.
*پس زن کارگردان است و مرد بازیگر
آقای فروتن: بله. کارگردان به بازیگر نیاز دارد(خنده)
آخرين بروز رساني (جمعه ، 12 اسفند 1390 ، 01:26)