داستان قورباغه در نوک برج
آموزشهای رایگان(همه زمینه ها) - داستانهای آموزنده |
لطفا داستان زیر را با دقت بخوانید و حتما نظر خودتان را بنویسید
روزي از روزها گروهي از قورباغه هاي كوچيك تصميم گرفتند كه با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسيدن به نوك يك برج خيلي بلند بود. جمعيت زيادي براي ديدن مسابقه و تشويق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد.
راستش، كسي در جمعيت باور نداشت كه قورباغه هاي به اين كوچيكي بتوانند به نوك برج برسند. شما مي توانستيد جمله هايي مثل «اوه، عجب كار مشكلي!»، «اونها هيچ وقت به نوك برج نمي رسند.» يا «هيچ شانسي براي موفقيتشون نيست. برج خيلي بلنده!» را از همه تماشاگران بشنوید.
قورباغه هاي كوچيك يكي يكي شروع به افتادن كردند بجز بعضي كه هنوز با حرارت داشتند بالا و بالاتر مي رفتند. جمعيت هنوز ادامه مي داد: «خيلي مشكله! هيچ كس موفق نمي شه!» و تعداد بيشتري از قورباغه ها خسته مي شدند و از ادامه دادن منصرف. ولي فقط يكي به رفتن ادامه داد؛ بالا، بالا و باز هم بالاتر. آن يكي نمي خواست منصرف بشود! بالاخره بقيه از بالا رفتن منصرف شدند به جز آن قورباغه كوچولو كه بعد از تلاش زياد تنها قورباغه اي بود كه به نوك رسيد! بقيه قورباغه ها مشتاقانه مي خواستند بدانند او چگونه اين كار رو انجام داده؟
آن ها دورش جمع شده، پرسيدند كه چطور قدرت رسيدن به نوك برج و موفق شدن رو پيدا كرده؟ اما قورباغه برنده کر بود!
نکته: خیلی ها فعل نمی شود یا غیر ممکن است را در کارهایشان استفاده می کنند ولی این درست تفاوتی است که این افراد با مدیران یا افراد موفق جامعه دارند، پس همیشه یادتان باشد “غیر ممکن غیر ممکن است“.
نظر یادتون نره
آخرين بروز رساني (جمعه ، 28 بهمن 1390 ، 18:43)