مصاحبه با مهدی خان محمدی: شركت پیشرفت پخت، نان سحر
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی |
نام ونام خانوادگی: مهدی خان محمدی
شركت: پیشرفت پخت، نان سحر
تحصیلات: دیپلم
نام محصول: ماشین آلات پخت و پز
در شهرستان ابهر به دنیا آمدم و پدرم در آن زمان تاجر فرش بود ولی ایشان به دلایلی ورشكست شدند و وقتی امتحان ششم ابتدایی را دادم دیگربه خانه نرفتم و از همان جا به سوی تهران حركت كردم. ابتدا در یك كارخانه و بعد در یك مغازه میوه فروشی مشغول به كار شدم قابل ذكر است من حتی یك ریال لین پول ها را هم برای خودم بر نمی داشتم و كلیه پول ها را برای پدرم می فرستادم روزهایی كه پدرم ورشكست شده بود بسیار روزهای سختی بود و دائماً روز شماری می كردیم كه امتحانات زودتر تمام شود و بتوانم كاری انجام بدهم. بعد از مدتی كار در میوه فروشی با كمك یكی از مشتریان در كارخانه كفش ملی استخدام شدم وخیلی زود ترقی كردم. در همان زمان بود كه عمویم شغل نان فروشی داشت و بیمار شد و من مدتی به او كمك می كردم تا وی مشتریانش را از دست ندهد و متوجه شدم كه دنیای بیرون با فضای در بسته كارخانه بسیار فرق می كند و امكان پیشرفت بسیاری در آن وجود دارد از كارخانه كفش استعفا دادم ولی قبول نمی كردند و به رئیس كارخانه گفتم كه می خواهم دنبال كاری بروم كه خودم رئیس خودم باشم به همین دلیل نان فروشی را تا 6ماه ادامه دادم و بعد از آن از عمویم اجازه گرفتم كه مستقل كار كنم و بعد از مدتی توانستم موتورسیكلت خریدم و با آن شروع به كار كردم. بعد از مدتی كار ما رونق گرفت، بعد از مدتی متوجه شدم كه هیچ نانوایی قادر نیست كه نان ما تأمین كند بنابراین نان سحر فعلی را ابتدا چهار سال اجاره كردیم و بعد از چهار سال آن را خریداری كردم و به بهداشت آن رسیدگی كردم و با كمك مدیر یك شركت آلمانی ماشین آلات را از آلمان وارد كردیم و من اولین كسی بودیم كه ماشین آلات را به صورت خصوصی از آلمان وارد كردیم. ماشین آلات آمد و تحول كار ما از آن روز شروع شد. بعد از انقلاب امكان استفاده از خدمات آلمانی ها وجود نداشت و ما می توانستیم بدون اینكه به آن ها نیاز داشته باشیم مشكلات ماشین آلات را خودمان برطرف كنیم. وبعد از مدتی توانستیم نواقص ماشین آلات سایر شركت ها را هم برطرف كنیم. در دوران كودكی مهم ترین چیزی كه برایم وجود داشت اینكه به تهران بیایم و كار كنم و پدرم را از آن وضعیت نجات دهم ولی زمانی كه از كارخانه كفش بیرون آمدم و متوجه شدم كه بازار و جامعه بسیار بزرگ است، رویای بسیار بزرگتری را در سر می پروراندم. من بسیاری از كشورهای آسیا واروپا را گشته ام ومتوجه شدم در هیچ كشوری مانند ایران انسان نمی تواند كارآفرین باشد. به كار نان علاقه بسیار داشتم و آرزویم این بود كه كارخانه بزرگ نان داشته باشم ودر كارم مؤفق باشم و مردم نانی را كه از من می خرند برایم دعا می كنند. در كودكی به آن شكل دچار بحران عاطفی خاصی نشده ام ولی من تازه توانسته بودم كه نان سحر را خریداری كنم و دوست داشتم تا به پدر ومادرم خدمت كنم كه متأسفانه مادرم فوت كرد. الان خیلی افسوس
می خورم كه چرا تحصیلات دانشگاهی ندارم وافسوس می خورم كه ای كاش با این تجربه كاری تحصیلات دانشگاهی هم داشتم طبیعتاً موفق تر می شدم ولی اعتقاد كه تحصیلات دانشگاهی شرط اصلی نیست ولی كسی كه بتواند هم در كار موفق باشد و در تحصیل او را باید ستود. آینده را بسیار روشن می بینم چون كلاً انسان خوش بینی هستم اگر انسان به خداوند امید داشته باشد و با تمام وجود فعالیت كند حتماً در كارها مؤفق می شویم. موفقیت یا شكست دست خود انسان است، سرنوشت و قسمت در زندگی انسان تاثیر بسیار اندكی دارند و معتقدم هر كسی سرنوشتش را خودش رقم می زند. در زندگی بد شانسی های زیادی آوردم ولی خوشبختانه در كار مشكلی نداشتم و ای به دلیل فعالیت و تلاش خودم بود. هر كاری فراز و نشیب خاص خودش را دارد اگر به كارتان ایمان دارید هرچند اگر چندین بار هم شكست بخورید باز هم ادامه می دهید و با مشكلات مبارزه می كند. من هیچ كاری را نصفه رها نكرده ام و معتقد بودم كه مشكلات را باید بشكنم.
از انتاد هراسی ندارم وتا كنون هم بیشتر از مشورت با دیگران استفاده كرده ام. اگر انتقاد سازنده باشد انسان باید به آن عمل كند ولی باید فرد خودش تشخیص دهد كه كدام انتقاد سازنده است وكدام مشكل آفرین.
انتخاب رشته و هدف برای جوانان بسیار مهم است اگر جوانان نتوانند اهداف خود را مشخص كنند ودر كارهایشان بلاتكلیف باشند از زندگی و پیشرفت بسیارعقب می مانند. هدفم از كار كردن تأمین مشكلات مالی خانواده ام و همچنین تأمین نیازهای شخصی بود. با رقبای داخلی ارتباط نزدیك داریم و اعتقاد دارم باید به یكدیگر كمك كنیم.
از جوانان خواهش می كنم كه اول اعتقادشان به خدا باشد و دوم اینكه بدون تلاش به جایی نمی رسد. جوانان باید تحصیل كنند و در كنار كار با تحصیل هم آشنا شوند.